پیوند: http://www.behdashtemanavi.com/fa/index.php
پائولو كوئيلو، عرفان يا تسهيل سلطه
كوئيلو گرايش مردم جهان به عرفان در دنياي فعلي را خوب دريافته است و گرايشهاي شديد معنوي و عرفاني در آثارش موج مي زند. انديشهي وي را نمي توان در عرفان مسيحي خلاصه كرد بلكه آشكارا از برخي انديشههاي اسرار آميز و آميخته با سحر عرفان سرخ پوستي تاثير پذيرفته است.
خبرگزاری فارس: پائولو كوئيلو، عرفان يا تسهيل سلطه
روزگاري انسان خود را آفريننده مي ديد و جهان را در كنترل علم و تكنولوژي سلطه طلب خويش مي پنداشت. آن عصر، عصر مدرن نام گرفت. اما بشر، ضعيف تر از آن است كه مي انديشد، به نيروي جاودانه اي وابسته است كه آرامشش در گرو شناخت او و فناي در اوست، عصر كنوني را عصر معنويت ناميده اند؛ زيرا پس از حدود چهار قرن دورد از معنويت و دين، چيرگي ماديات و فن آوريهاي ماشيني، زندگي بشر هر روز از آرامش دورتر شده است.
آرامشي كه مي پنداشت در فن آوري و ماشين و صنعت آن را مي يابد،ولي همين ابزارهاي فني قدرتي براي برخي شبه انسانها به ارمغان آورد كه با آن در فاصله ي حدود چهل سال (1914 تا 1945 ميلادي) دو جنگ خانمان سوز و ويرانگر به راه انداختند و دنيا را به نابودي نزديك تر كردند، دو جنگ جهاني كه به كام زرسالاران يهودي و صهيونيست و گاه مسيحي بود. در اين دو دوره جنگ بيش از صد ميليون انسان كه بيشترشان بي گناه بودند در آتش سوختند و نابود شدند و سرمايه داران، در نتيجه ي اوضاع بحراني جنگ ثروتمند تر شدند.
اين دو جنگ به نام دين نبود، بلكه حاصل شبه تمدن مدرنيته بود. در يك سو سوسياليستهاي ملي گرا (نازيهاي آلماني) و فاشيستهاي ايتاليايي و ژاپنيهاي امپراتور پرست بودند و در سوي ديگر ليبرالهاي انگليسي و كمونيستهاي شوروي و چين و پراگماتيستهاي آمريكايي و طرفداران فرانسوي حقوق بشر ! اين دو نبرد شوم، بازي كودكانه ي يهود و فراماسونري و سرمايه داري شرقي و غربي چهارصد سال، مكتبهاي مادي را جايگزين دين ساخته و جاي خالي دين را با ايسمهاي پر زرق و برق، پر كرده بودند، رسوا كرد.
اما انسانهاي فهميده پس از فاجعههاي دوران مدرنيته دريافتند كه مدرنيته و مكتبهاي متعددش،نه تنها پاسخ گوي نيازهاي زندگي آنها نيستند، بشر را به جهنم بزرگ جنگ با بيش از صد ميليون كشته كشانده اند. به همين دليل از اواخر دومين نبرد،دوران پس از تجدد يا پست مدرن آغاز شد كه انديشه وران با حرارت و شور،مدرنيته را نقد مي كردند. قدرت طلبان و منحرف ساختن اشتياق معنوي و ديني بشر در دوران معاصر اما سرمايه داران و دنيا طلبان همچنان در اين انديشه بودند كه برنامه ي جديدي آغاز كنند تا باز بر ثروتشان افزوده شود و استعمار نويي را جايگزين سنتهاي استثماري خود كنند بهترين راه، نقد پست مدرنها از يك سو و همراهي تاكتيكي با آنها از سوي ديگر بود.
چنين شد كه پست مدرنهاي سنت گرا مانند روژه گارودي، حامد الگار، رنه گنون كه همراهي با دين را تنها راه رهايي مي دانستند، نفي و با فشارهايي روبه رو شدند و مكتبهاي پست مدرني كه به سمت معنا گرايي بدون دين پيش مي رفتند، تقويت شدند، مانند : معنويتهاي متمايل به بوديسم و هندوئيسم و تائوئيسم و كاباليسم و رهبانيت مسيحي. پس از شكست شوروي در جنگ سرد و پيشتازي اروپاي غربي و آمريكا در نبرد قدرت جهاني، به يكباره رسانههاي وابسته به زرسالاران، به بوديسم تبتي (لامائيسم) و كاباليسم (تصوف يهودي) و فرقههاي جديد و دينهاي ساختگي گرايش پيدا كردند و فيلمهاي متعددي با نام معنويت گرايي از سينماي پر قدرتهاليوود به تمام نقاط جهان سرازير شد و ساده دلان چنين پنداشتند كه تراستهاي هنري _تجاريهاليوود كه بيشتر شان وابسته به صهيونيسم بودند،به سمت انسان گرايي پيش مي روند.
ادامه مطلب در سایت :http://www.behdashtemanavi.com/fa/index.php/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%B3%D9%87/458-%D9%BE%D8%A7%D8%A6%D9%88%D9%84%D9%88-%D9%83%D9%88%D8%A6%D9%8A%D9%84%D9%88%D8%8C-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86-%D9%8A%D8%A7-%D8%AA%D8%B3%D9%87%D9%8A%D9%84-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%87