عرفان دراویش
دراویش گنابادی با حادثه خیابان پاسداران تهران ؛ غم بزرگی به قلب مادر ایران وارد نمودند. افسوس که دنیا انقدر برای برخی ارزشمند می شود، خصوصا عده ای که دم از ترک دنیا می زنند ، جالبتر از این ادعاها حمایت برخی وطن فروش از این افراد در این روزهای تلخ بیشتر خودنمایی میکند، لیلا حاتمی و سایر بازیگران به ظاهر محترم ؛ سلیبریتی های صفحات مجازی که با انتشارمطالب بیهوده خودشان سعی در خوش رقصی برای استعمار بزرگ را دارند؛ به چه بهایی وطن و دین خود رافروخته اید؟؟؟؟؟ آیا ارزشش را داشت؟؟؟؟
#لیلا_حاتمی #وطن_فروش #پاسداران #دراویش #گنابادی # پرچم
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
پیوند: http://www.karaketab.com/blog/270
نقد اکنکار
نقد کتاب های پالتوئیچل
شبه آیین اکنکار که از عرفانهای نوپدید و نوظهور آمریکایی است، باورهای بسیاری از ادیان و عرفانها را گرد آورده است تا معجونی از همه ادیان باشد. معجون بودن این فرقه موجب شده است تا بنیانگذار آن و نیز جانشینان وی ادعاهایی که این فرقه را به دین بودن نزدیک میکند، مطرح سازند. این نوشته بر آن است تا با بیان اوصاف، شگردها و روشهایی که این شبهآیین را به تعریف دین نزدیک میکند، تناقض دین نبودن ظاهری، و دین بودن آشکار آن را روشن کند. در این مقاله، با تطبیق باورهای اکنکار با مؤلفههای مهمی که در تعریفهای دین شمرده شده است، نشانههایی از ادعای دین بودن اکنکار ارائه میشود. سپس با بررسی اهداف معهود سردمداران این شبهآیین و ویژگیهایی که برای آن بر میشمارند، از باور پنهانی دین بودن اکنکار پرده برداشته میشود.
کارا کتاب تابع قوانین و مقررات وزرات ارشاد و فرهنگ اسلامی می باشد و از فروش کتب ممنوعه خودداری می نماید
{tortags,270,5}
a) مقدمه
بروز عرفانهای نوپدید در غیاب آشنایی بشریت نسبت به دین کارآمد و تأثیرگذار، رو به گسترش است. این پدیده که مهمترین عامل به وجود آمدنش، معنویتگریزی غرب پس از مدرنیسم و پستمدرنیسم است، میکوشد تا بتواند جای دین را در زندگی فردی و اجتماعی بشر پر کند. برخی از این عرفانهای نوپدید داعیة سیستم ورزشی و یا سیستم روانبخشی دارند؛ اما بسیاری از آنها به صورت آشکارا یا پنهان، خود را به مثابة دین میانگارند.
اکنکار2 یکی از این عرفانهای نوپدید است که در سال 1965 توسط شخصی به نام پال توئیچل3 ایجاد شد. با بررسی تعالیم این فرقه میتوان آن را معجونی از تمامی ادیان و عرفانها برشمرد. تئویچل مدتی در ارتش آمریکا و مدتی نیز در هندوستان و در آشرام سودار سینگ4 بوده است. وی تعالیم خود را منتسب به شخصیتی خیالی به نام ربازار تارز تبتی لامائیست5 میداند و با مطالعات خود این توانایی را مییابد که به ابداع آیینی نوظهور دست یازد.6 البته همسر دوم او، گیل توئیچل7 که یک روانشناس بود، کمکهای شایانی به او کرده است. وی اولین ادعاهای پیامبری اکنکار ـ که از آن با عنوان ماهانتا8 یاد میشود ـ را با تشویقها و درخواستهای گیل مطرح کرده است. پال توئیچل خود در این باره میگوید:
تبدیل از وضعیت صخرهنشینی به اک بعد از ملاقات با همسر فعلیام گیل شروع شد. او اصرار داشت که من با دانش و قابلیتهایم کاری انجام دهم… یک روز من و گیل در چایناتاوان سانفرانسیسکو گردش میکردیم و بر حسب اتفاق وارد یک معبد چینی شدیم. در آنجا یک کاهن به من گفت که به زودی عازم سان دیه گو شده و کارم را در اک آغاز خواهم کرد.9
نامهها ارسالی بین گیل و پال، نزدیک دو سال به طول انجامیده است. برخی از این نامههای عاشقانه در دو جلد کتاب چاپ شده است.10 برخی از آنها نیز نشان از تأثیر شگرف گیل در روحیات پال دارد.
نامی که پال برای شبهآیین خود انتخاب کرد، نامی بود که بسیاری از صوفیان و راهبان برای خود بر میگزینند. او با استفاده از زبان سانسکریت، نام اکنکار را بر شبهآیین خود نهاد. اک11 در زبان سانسکریت به معنای حق و خدا میباشد. اکنکار نیز در معانیای چون اهل حق، پیروان خدا و رهروان حقیقت بهکار میرود.12 برخی از پیروان این شبهآیین در ایران خود را با نام «اهل حق» معرفی میکنند تا از آماج غربی بودن و آمریکایی بودن رهایی یابند. آنها در بیان واژههای فنی این شبهآیین نیز نوعی توریه و تقیه را در پیش میگیرند؛ اما از شیوهها و سخنان آنان به روشنی میتوان فهمید که آنان از پیروان اکنکار هستند. این فرقه هم اکنون در برخی از شهرهای بزرگ ایران فعال بوده و توانسته است پیروانی را برای خود جمع کند. به جهت ممنوعیت تبلیغ علنی این فرقه نمیتوان جمعیت دقیق آنها را تخمین زد. در سالهای بین 1376 تا 1384 بیشتر کتابهای بنیانگذار این شبهآیین و نیز رهبر کنونی آن، به فارسی ترجمه شد و در تیراژهای مناسب و چاپهای چندگانه نشر یافت. میتوان بیش از چهل عنوان کتاب این فرقه را که به فارسی ترجمه شده است، رصد کرد. نباید فراموش کرد که این افزون بر کتاب و مقالاتی است که به صورت اینترنتی نشر یافته است.
در حال حاضر، بیشتر فعالیتهای این فرقه در قالب تبلیغات اینترنتی و تشکیل تیمهای خانگی صورت میپذیرد و پیروان آن در پوششهایی چون روشهای آرامشیابی و یا حتی مدیتیشن به ارائه شبهآیینشان همت گماردهاند. اینان برای نفوذ بیشتر در بین ایرانیان، از شخصیتهای معنوی و تاریخی کشور فروگذار نکرده و از آنها با نام ماهانتاها یا رهبران سابق اکنکار یاد میکنند. تئویچل و پیروانش مدعیاند که مولانا، شمس، حافظ و فردوسی از رهبران پیشین این شبهآیین بودهاند. تئویچل، بارها نام این بزرگان را در کتابهای خود آورده و مدعی است اولین کتاب جهانبینی اکنکار را مولانا نگاشته است. منظور وی همان مثنوی معنوی مولوی است که بهرغم برخی اشکالات، انباشته از اعتقادات و باورهای ناب اسلامی است. البته باید تذکر داد که این یکی از شگردهای تبلیغی این عرفان تلفیقی است. آنها شخصیتهای تمامی ملل و نحل را به نام خود مصادره میکنند تا بتوانند در تمام دنیا راهی فراروی خود بگشایند.
باورهای اساسی این شبهآیین را میتوان در باور به خداوندان دوازدهگانة عالم، اعتقاد به کارما، تناسخ، سفر روح، ماهانتا به منزلة پیامبر و عوالم درون برشمرد. توضیح کوتاهی دربارة این باورها ضروری است:
اکنکار عالم را به دوازده طبقه تقسیم کرده و برای هر کدام از طبقات، خداوندی را در نظر میگیرد. در طبقة دوازدهم که آخرین طبقه است، سوگماد13 یا خدای خدایان قرار دارد. سوگماد در این آیین مانند دیگر خدایان خطاپذیر بوده و میتواند گناه کند. او به خواب میرود و هنگامی که از خواب برمیخیزد، دنیایش را ویران میبیند و آنگاه تصمیم به عذاب مخلوقات میگیرد. او دوباره به خواب میرود و آنگاه که از خواب برون میشود، هوس خلقتی دیگر کرده و بار دیگر… و این خواب و بیداری و نگرانی و غفلت و یادآوری سوگماد است که ادوار اکنکار و دورههای بشری را رقم میزند.14
کارما15 که از آن با عنوان نتیجه اعمال یاد میشود، از اعتقاد نداشتن این شبهآیین به معاد نشأت گرفته است. در این باور، همة اعمال انسان در همین دنیا پاسخ داده میشود و عالمی به نام معاد وجود ندارد. در واقع، اعتقاد به کارما پس از بنبست عقیدتی که برای اکنکار در زمینة افعال انسانی وجود داشته و معادی نیز برای ترسیم عقلانی آن در باورهایشان جا نداشته، به وجود آمده است.
تناسخ در باور اکنکار نیز از باورهایی است که از عرفانهای شرقی، به ویژه بودیسم و لامائیسم به عاریت برده است. در این باور، روح انسان بعد از جدایی از جسم، اول به جسمهای دیگر راه یافته و به حیات زمینی خود ادامه میدهد. بطلان تناسخ از اموری است که در علوم عقلی به اثبات رسیده است. افزون بر این، دلایلی که اکنکار برای این عقیده ارائه میدهد نیز مردود است.16
سفر روح، از مهمترین اهداف این فرقه شمرده میشود. آنها برای ایجاد آرامش درونی به سفر روح معتقدند. تمامی روشهایی که در این شبهعرفان وجود دارد، برای رسیدن به این هدف طراحی شدهاند. ناگفته نماند تمامی روشهایی که ارائه شده است، نوعی تصور خیالانگیز بیش نیست.17
پال توئیچل به صراحت اعلام میدارد که این فرقه نه یک سیستم مذهبی و نه یک نظام فلسفی است؛ بلکه روشی برای کسب آرامش و سعادت است.18 اما در عمل اکنکار به صورت تلویحی و غیرآشکار مدعی دین بودن است.
b) یکم: تعریف دین و نشانههای واهی دین بودن اکنکار
c) أ. تعریف اسلامی دین
در تعریفی از دین که به مؤلفههای اساسی دین اشاره دارد، میخوانیم: «دین یک معرفت و نهضت همهجانبه به سوی تکامل است که چهار بُعد دارد: اصلاح فکر و عقیده، پرورش اصول عالی اخلاق انسانی، حُسن روابط افراد اجتماع و حذف هرگونه تبعیضهای ناروا».19
در این تعریف، چهار ویژگی برای دین شمرده شده است:
1. اصلاح فکر و عقیده؛ 2. پرورش اصول عالی اخلاق انسانی؛ 3. تنظیم حسن روابط اجتماع؛ 4. حذف هرگونه تبعیض ناروا.
در این تعریف، هر کدام از مؤلفهها، توسط مکانیسم خاصی از دین ـ تکی یا ترکیبی ـ محقق میشود. اصلاح فکر و عقیده توسط باورها و اعتقادات انجام میپذیرد. همین باورها و نیز روشها و مناسک در قالب رفتارهای فردی و اجتماعی به پرورش اصول عالی اخلاق انسانی منجر میشوند. اعمال و باورها و شعائر موجب بهوجود آمدن روابط حسنه اجتماعی میشوند و همچنین با همین مکانیسمها میتوان تبعیضهای ناروا را برچید.
بررسی اجمالی نشان میدهد، اکنکار سعی کرده است تا به گونههایی ظریف ـ گاه نهان و گاه آشکار ـ در هر یک از این زمینهها ابراز وجود بنماید.
d) اصلاح فکر و عقیده
اکنکار با چندین روش به اصلاح فکر و عقیدة پیروان خود میپردازد. برای نمونه، در این مقاله به دو مورد از آن میپردازیم؛ اول تلاش اکنکار در جهت تخریب باورهای گذشته پیروان و یا گروندگان به آن است؛ دوم آموزشهایی که در جهت اصلاح باور پیروان صورت میگیرد.
e) تخریب ادیان و مقابله با مذاهب
آنها با دور کردن اذهان مردم از ادیان و مذاهبِ دیگر، به اصلاح عقیده میپردازند. بررسی نگرش اکنکار به ادیان دیگر و تبلیغ این ایدهها در میان اکیستها20 نشان میدهد که چگونه او درصدد اصلاحگری برآمده است. اکنکار ادیان اصولی و مهم را با ویژگیهای زیر برای پیروانش معرفی میکند تا بتواند به سهولت اذهان و روح پیروان ادیان دیگر را به سمت خود کشانده و آنها را ـ به اصطلاح خود ـ اصلاح کند:
f) اصولی بودن ادیان
اکنکار این ادیان و مذاهب را با نام «ادیان اصولی» معرفی میکند. در عرف غرب، واژة «اصولی» و «اصولگرا بودن» به افکار و اندیشههایی اطلاق میشود که در آنها دُگماندیشی و دوری از تفکر روز، موج میزند. جزماندیشی، تحجرگرایی و بیاحترامی به افکار دیگران، از دیگر ویژگیهای افکار و ادیان اصولی شمرده میشود. نیکو سخن اینکه اصولی و اصولگرا بودن لقب ناروایی است که به عنوان فحاشی و بیاحترامی به برخی از افکار و اندیشهها نسبت داده میشود. کتاب مقدس ادعاییِ اکنکار، ضمن اینکه دیگر ادیان را اصولی میخواند، تعریفی نیز از اصولی بودن ارائه میدهد:
مشکلی که در میان مذاهب اصولی وجود دارد، فقدان درک متقابل است که به نوبة خود موجب انهدام ارتباطات آنان با اک میشود. موضوع این نیست که مریدان ادیان اصولی فرصت این ارتباط را ندارند، بلکه بیشتر آنان حاضر به گذشت کردن در برابر اک نیستند. بیشتر پیروان ادیان اصولی فقط به مذهب سنتی خود معتقدند. هر یک نیز این چنین میپندارند که اعتقاد راسخ به اصول مذهبیشان، پاسخ تمامی سؤالاتشان را در مورد زندگی و مشکلات مربوطه در اختیارشان میگذارد.21
با نگاهی اجمالی به پاسخهایی که اکنکار به اکیستها میدهد، میتوان اکنکار را روشنترین نمونه از ادیانی دانست که در پاسخگویی فروماندهاند و بهرغم آن، تنها پاسخهای خود را صحیح میپندارند22
جهت مطالعه ادامه مطلبه به آدرس فوق مراجعه نمایید.
پی نوشت:
1
2. Eckankar
3. Paul Twitchell.
4. Swdar sing.
5. مترجم کتابهای پال توئیچل دربارة خاستگاه اکنکار مینویسد: اکنکار از درون سه مکتب به صورت بارزی رشد پیدا کرده است: آناهد یوگا، صوفیسم(که همین عرفان خودمان است) و لاماییسم. لاماییسم به عنوان مکتب الاسرار در کوهستانهای تبت حفظ شده است. پال توئیچل از طریق ربازار تارز که خود یک لاماست راه یافته. به طور کلی مقامات بالای روحانی تبت لاما نامیده میشوند. اینان همیشه جانشینان مشخصی دارند که خودشان انتخاب میکنند و تنها عده مشخصی میدانند که جانشین آنها کیست؛ مثلا یک عده از لاماها همان سفید پوشانی هستند که با چشم بسته در کوهستانها حرکت میکنند، به دنبال جانشین بعدی لامای خود هستند و معتقدند لامای آنها تناسخهای پی در پی بوداست. (ر.ک: پال توئیچل، اکنکار کلید جهانهای اسرار، ص 47، پاورقی.)
6 . ر.ک: براد استایگر، نسیمی از بهشت، ص 79 . برای اشنایی بیشتر با روحیات و زندگانی پال توئیچل به دو زندگی نامه وی که توسط براد استایگر در کتاب نسیمی از بهشت و پتی سیمپسون در کتاب پالجی تدوین شده است مراجعه شود.
7. Gill Twitchell
8. MAHANTA
9. براد استایگر، نسیمی از بهشت، ص102.
10. ر.ک: پال توئیچل، نامه هایی به گیل، در دوجلد.
11. ECK
12 . ر.ک: پال توئیچل، واژه نامه اکنکار، ترجمه یحیی فقیه.
13. SUGMAD
14 . ر.ک: پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج1، ص 135-138.
15. KARMA
16 برای توضیح بیشتر در این زمینه ر.ک: احمدحسین شریفی، درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفانیهای کاذب.
17 ر.ک: هارولد کلمپ، تمرینات معنوی اک، ص 21 ، 28، 164-176 / نیز همو، روح نوردان سرزمینهای دور، ص 76-77.
18. پال توئیچل، نامههای طریق نور، ص11.
19. جعفر سبحانی، مجله نقد و نظر، ش 3، ص 19.
20 Eckist به پیروان آیین اکنکار اکیست میگویند. همچنین اکیست به شاگردان و مریدان ماهانتا نیز اطلاق میشود.
21. پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج1، ص 274-275.
22. برای اطلاع از نحوه پاسخگویی رهبران اکنکار به پرسشهای اکیستها میتوانید به کتابهای از استاد بپرسید 1 و2 نوشته هارولد کلمپ ترجمه هما جابری زاده و امینه اخوان تختی نیز کتاب نامههای طریق نور نوشته پال توئیچل ترجمه مینو ارژنگ مراجعه کنید.
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
پیوند: http://www.behdashtemanavi.com/fa/index.php
پائولو كوئيلو، عرفان يا تسهيل سلطه
كوئيلو گرايش مردم جهان به عرفان در دنياي فعلي را خوب دريافته است و گرايشهاي شديد معنوي و عرفاني در آثارش موج مي زند. انديشهي وي را نمي توان در عرفان مسيحي خلاصه كرد بلكه آشكارا از برخي انديشههاي اسرار آميز و آميخته با سحر عرفان سرخ پوستي تاثير پذيرفته است.
خبرگزاری فارس: پائولو كوئيلو، عرفان يا تسهيل سلطه
روزگاري انسان خود را آفريننده مي ديد و جهان را در كنترل علم و تكنولوژي سلطه طلب خويش مي پنداشت. آن عصر، عصر مدرن نام گرفت. اما بشر، ضعيف تر از آن است كه مي انديشد، به نيروي جاودانه اي وابسته است كه آرامشش در گرو شناخت او و فناي در اوست، عصر كنوني را عصر معنويت ناميده اند؛ زيرا پس از حدود چهار قرن دورد از معنويت و دين، چيرگي ماديات و فن آوريهاي ماشيني، زندگي بشر هر روز از آرامش دورتر شده است.
آرامشي كه مي پنداشت در فن آوري و ماشين و صنعت آن را مي يابد،ولي همين ابزارهاي فني قدرتي براي برخي شبه انسانها به ارمغان آورد كه با آن در فاصله ي حدود چهل سال (1914 تا 1945 ميلادي) دو جنگ خانمان سوز و ويرانگر به راه انداختند و دنيا را به نابودي نزديك تر كردند، دو جنگ جهاني كه به كام زرسالاران يهودي و صهيونيست و گاه مسيحي بود. در اين دو دوره جنگ بيش از صد ميليون انسان كه بيشترشان بي گناه بودند در آتش سوختند و نابود شدند و سرمايه داران، در نتيجه ي اوضاع بحراني جنگ ثروتمند تر شدند.
اين دو جنگ به نام دين نبود، بلكه حاصل شبه تمدن مدرنيته بود. در يك سو سوسياليستهاي ملي گرا (نازيهاي آلماني) و فاشيستهاي ايتاليايي و ژاپنيهاي امپراتور پرست بودند و در سوي ديگر ليبرالهاي انگليسي و كمونيستهاي شوروي و چين و پراگماتيستهاي آمريكايي و طرفداران فرانسوي حقوق بشر ! اين دو نبرد شوم، بازي كودكانه ي يهود و فراماسونري و سرمايه داري شرقي و غربي چهارصد سال، مكتبهاي مادي را جايگزين دين ساخته و جاي خالي دين را با ايسمهاي پر زرق و برق، پر كرده بودند، رسوا كرد.
اما انسانهاي فهميده پس از فاجعههاي دوران مدرنيته دريافتند كه مدرنيته و مكتبهاي متعددش،نه تنها پاسخ گوي نيازهاي زندگي آنها نيستند، بشر را به جهنم بزرگ جنگ با بيش از صد ميليون كشته كشانده اند. به همين دليل از اواخر دومين نبرد،دوران پس از تجدد يا پست مدرن آغاز شد كه انديشه وران با حرارت و شور،مدرنيته را نقد مي كردند. قدرت طلبان و منحرف ساختن اشتياق معنوي و ديني بشر در دوران معاصر اما سرمايه داران و دنيا طلبان همچنان در اين انديشه بودند كه برنامه ي جديدي آغاز كنند تا باز بر ثروتشان افزوده شود و استعمار نويي را جايگزين سنتهاي استثماري خود كنند بهترين راه، نقد پست مدرنها از يك سو و همراهي تاكتيكي با آنها از سوي ديگر بود.
چنين شد كه پست مدرنهاي سنت گرا مانند روژه گارودي، حامد الگار، رنه گنون كه همراهي با دين را تنها راه رهايي مي دانستند، نفي و با فشارهايي روبه رو شدند و مكتبهاي پست مدرني كه به سمت معنا گرايي بدون دين پيش مي رفتند، تقويت شدند، مانند : معنويتهاي متمايل به بوديسم و هندوئيسم و تائوئيسم و كاباليسم و رهبانيت مسيحي. پس از شكست شوروي در جنگ سرد و پيشتازي اروپاي غربي و آمريكا در نبرد قدرت جهاني، به يكباره رسانههاي وابسته به زرسالاران، به بوديسم تبتي (لامائيسم) و كاباليسم (تصوف يهودي) و فرقههاي جديد و دينهاي ساختگي گرايش پيدا كردند و فيلمهاي متعددي با نام معنويت گرايي از سينماي پر قدرتهاليوود به تمام نقاط جهان سرازير شد و ساده دلان چنين پنداشتند كه تراستهاي هنري _تجاريهاليوود كه بيشتر شان وابسته به صهيونيسم بودند،به سمت انسان گرايي پيش مي روند.
ادامه مطلب در سایت :http://www.behdashtemanavi.com/fa/index.php/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%B3%D9%87/458-%D9%BE%D8%A7%D8%A6%D9%88%D9%84%D9%88-%D9%83%D9%88%D8%A6%D9%8A%D9%84%D9%88%D8%8C-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86-%D9%8A%D8%A7-%D8%AA%D8%B3%D9%87%D9%8A%D9%84-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%87
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
پیوند: http://www.behdashtemanavi.com/fa/index.php
- چهارشنبه, 08 بهمن 1393
شیطان پرستی کلید واژه ای بود که برای مدتی نقل محافل رسانه ای و محافل دانشجویی شده بود. اخبار متعدد در تلکس های خبری، کارگاه های آموزشی، مستند های تلویزیونی، مقالات و کتب متعدد، فضاهایی بود که برای مدتی با تیترهای مشابهی مانند نقد و بررسی شیطان پرستی پر شده بود. در میانه آن هیاهو فرصتی برای نقدِ این نقدها وجود نداشت و شاید کمتر محفلی به آن می پرداخت. شاید الان زمان مناسبی باشد که کمی به پشت سرِ خود نگاه کنیم و عملکردمان در مقابله با این آسیب را آسیب شناسی کرده تا در مبارزات بعدی قوی تر و موثرتر از پیش عمل کنیم.
نکته1: ارائه توصیف ناقص و غلط از جریان شیطان گرایی
برای مقابله با هر آسیبی بایستی 4 مرحله طی شود: توصیف صحیح و دقیق آسیب، تحلیل، ارائه راهبرد، اقدامات مقابله ای.
بدینصورت که ابتدا مراکز پژوهشی معتبر اقدام به انجام پژوهشهای توصیفی کامل دربارة این جریان کرده، زمینه را برای تحلیل صحیح و پیشبینی گامهای بعدی ترویج این جریان فراهم نمایند. بایستی دقت داشت که نتایج حاصله در این مرحله نبایستی در فضای افکار عمومی منتشر شود و تنها در محافل علمی و برای مخاطب پژوهشی قابل طرح و بحث می باشد. در گام بعد با توجه به اطلاعات و تحلیل های صورت گرفته، راهبرد متناسب برای مقابله با این جریان تدوین شود، و سرانجام اقدامات اجرایی مناسب در حوزههای مختلف تربیتی، اجتماعی، امنیتی و رسانهای صورت پذیرد.
اما متاسفانه در ماجرای برخورد با جریان شیطان گرایی در اولین گام دچار اشکالاتی شدیم؛ و توصیفی ناقص و غلط توسط برخی پژوهشگرنمایان در فضای عمومی جامعه منتشر گردید. بد نیست نمونه هایی از این توصیفات غلط را در این جا شرح دهیم:
1. معرفی جریانات کم ارتباط، و بعضا بی ارتباط، با فرقه های شیطانی به عنوان شیطان پرستان
نمونه ای از این توصیف ناقص و اشتباه را می توان در معرفی خرده فرهنگ گوتیک و رشته هنر بدن به عنوان شیطان-پرستی مشاهده نمود. بسیاری از تصاویری که در سخنرانی ها تحت عنوان تیپ ظاهری شیطان پرستان نمایش داده می شود، در واقع متعلق به دو گروه مذکور است. گرچه برخی از این تیپ های ظاهری در میان شیطان پرستان نیز وجود دارد، منتهی این که شیطان پرستان را با دو گروه مذکور اشتباه کنیم، به بزرگنمایی این فرقه های کوچک کمک شایانی نموده ایم.
گوتیک: بسیاری تشکیل این خرده فرهنگ را اوایل دهه ۱۹۸۰ در بریتانیا میدانند و آن را یکی از شاخههای سبک پُست-پانک به شمار می آورند. خرده فرهنگ گوتیک در دورههای طولانی نسبت به خرده فرهنگهای دیگر عمر طولانی تری داشته و تا امروز دوام یافته است. تصاویر این سبک نشان می دهد که خرده فرهنگ گوتیک امروزی تحت تاثیر ادبیات گوتیک در قرن ۱۹ و فیلمهای ترسناک و وحشت آور بوده است. گوتیک ها در فستیوال های منطقه ای که برپا می کنند از نوع خاصی از پوشش استفاده میکنند که به مُد گوتیک مشهور است. تاریکی، ناخوشایندی و بعضی اوقات بدن نمایی از ویژگی های این سبک است. سبک گوتیک شامل رنگ کردن مو به رنگ سیاه و بعضا رنگ های تند دیگر، موجدار کردن مو، لب های سیاه و لباس های سیاه است.
هنر بدن: این عنوان به مجموعه هنرهایی اطلاق می شود که به نوعی با بدن انسان سر و کار دارد. زیرشاخه های متعددی در آن وجود دارد، از جمله نقاشی روی بدن ، سوراخ کاری بدن ، خالکوبی کردن ، کاشت زیر پوستی و… را شامل می شود. بسیاری از این افراد که می بینید بدن خودرا در نقاط متعددی سوراخ کرده و جواهر آلاتی را به آن آویزان می کنند و یا قسمتی از بدن خود را خراشکاری کرده اند، اصلا شیطان پرست نیستند.
2. معرفی سبک های موسیقی راک، متال و رپ به عنوان گروه های شیطان پرستی
جرقه های اولیه شکل گیری سبک های موسیقی راک و متال به دهه 60 میلادی برمی گردد. فضای اعتراضی موجود در آن زمان که عمدتا در کشورهای اروپایی و آمریکا متمرکز بود، حاصل جنایات بی سابقه دوران جنگ جهانی اول و دوم بود. در خلال این دو جنگ که تنها در حدود 10 سال به طول انجامید، نزدیک به 90 میلیون انسان کشته شدند، که با احتساب جمعیت بی خانمان ها و مجروحین با رقم سرسام آوری مواجه می شوید. این شوک بی سابقه، به طور ویژه، ذهن جوانان کشورهای جنگ افروز را به خود متوجه کرد و جنبش های کوچک و بزرگی علیه نظام لیبرال دموکراسی شکل گرفت.
از آن جا که موسیقی در کشورهای غربی بُعد رسانه ای قوی دارد، برخی از این گروه ها برای ابلاغ اعتراضات خود به استفاده از موسیقی روی آوردند. منتهی سبک های موجود در آن زمان ساختار مناسب برای انتقال پیام اعتراض گونه این گروه ها نداشت. بنابراین برخی از هنرمندان جوان اقدام به ابداع سبک های متناسب محتوای جنجالی نمودند. این جا بود که در ابتدا سبکی با عنوان راک اَند رول به وجود آمد. این سبک حاصل تلفیق موسیقی پاپ و بِلوز بود. پس از مدتی با پیدایش انواع مشابه، این سبک تبدیل به یک سبک اصلی گردید که خود زیر شاخه های متعددی را در برمی گرفت و به آن سبک راک گفته شد. مدتی بعد، از دلِ زیرشاخه ای از سبک راک به نام هارد راک، سبک دیگری با عنوان هِوی متال به وجود آمد. این سبک نیز بعد از مدتی به سبک اصلی با عنوان متال تبدیل شد.
اولین گروههای سبک راک و مِتال فِرانکزاپا ، کیْنکْس و بِلَک سِبِث بودند و از نیمه دوم 1960 کار خود را آغاز کردند. پس از آن، در هر گوشه گروهی کوچک و پنج، شش نفره سر بلند کرد و موجی تازه در دنیای موسیقی فراگیر شد. در سالهای اول تقریباً تمام اشعار و ترانههای متال دارای خمیرمایه اعتراضآمیز بر ضد جنگ، عشرتطلبی و سلطه سیاسی- اجتماعی بود. ترانهها برای مبارزه با مدرنیته مصنوعی و سلطة تجاری، و بیان رنجهای جوامع در جهان سوم سروده میشد. بخشی از اشعار هم مربوط به مسائل معنوی و نکاتی برای بیدار کردن ضمیر انسانها بود (آزبورن،1381 ، ص 19).
پس از مدتی کانون های قدرت که از گسترش این جنبش ها احساس خطر جدی کردند، اقدام به مدیریت و کنترل این جنبش ها نمودند. نمونه ای از این اقدامات برچسب زنی به این گروه ها با عنوان گروه های شیطان پرستی بود. البته ظرفیتهای موسیقی متال برای رفتن به سمت شیطانگرایی را نباید ندیده گرفت؛ از جمله اعتراض به نهادهای اجتماعی و برهم زدن نظم، ابراز خشونت و کلمات رکیک در ترانهها و از همه مهمتر اهانت به مقدسات که شاید به دلیل حمایت کلیسا از حکومتها بود.
برای نمونه، گروه بِلَک سِبِث بهعنوان یک گروه موفق و آوانگارد، برچسب شیطانی خورد؛ فقط به این دلیل که با توطئهای حسابشده افرادی با لباسهای سیاه شیطانپرستی و نمادهایی مثل صلیب برعکس یا ستاره پنجپر در اجراهای آنها حاضر میشدند و این صحنه در تصاویری که از برنامههای این گروه میگرفتند، برجسته شده و در رسانهها و مطبوعات بازتاب گسترده یافت. در پی این تبلیغات دروغین مبنی بر شیطانی جلوه دادن گروه بِلَک سِبِث و بعدها سایر گروههای متال، خواننده این گروه مایکِل آزبورن معروف به اُزی در مصاحبهای در سال 1976 اعلام کرد:
ما یک گروه موسیقی هِویمِتال هستیم و من و بچهها هرگز به دنبال تفکرات شیطانی نرفتهایم. من فردی مذهبی نیستم اما به آفرینندهام ایمان دارم. بلک سبث هرگز گروهی شیطانپرست نبوده است و من از دیدن بعضی از طرفدارانمان که با لباسهای سیاه و صورتهای رنگشده و شمعی در دست در سالن کنسرت حضور پیدا میکنند واقعاً میترسم… ما واقعاً آن گونه که آنها میخواهند نیستیم بلکه فقط معترضیم. (آزبورن،1381، ص 21).
در اواخر دهه هفتاد این تبلیغات مؤثر واقع شد و گروههای دیگر که دیدند بازار شیطانپرستی داغ است و راه رسیدن به شهرت و ثروت از آن میگذرد، داوطلبانه شیطانپرستی را برگزیدند. در آغاز، پذیرش هویت شیطانی از سوی این گروهها، به استفاده از نمادها، سبک، ادبیات و فضای شیطانی محدود میشد، که برای نمونه میتوان به گروههای مِتالیکا ، مِنووار و رولینگ اِستون و حتی خود گروه بلَکسِبِث اشاره کرد که به سبکهای اسپیدمِتال ، تِرَشمتال و پاوِرمِتال روی آوردند. پس از آن بهتدریج گروهها و افرادی پیدا شدند که آشکارا از شیطانپرستی و حتی حلول شیطان در خودشان سخن گفتند. این شیوه به پیدایش سبکهای بِلَک مِتال ، دِث مِتال و مِتال صنعتی کشیده شد و گروههایی مثل گروه مِرلین مَنسون ، دیساید و اِمپِرور به وجود آمدند و آنتوان لاوی موسس فرقه سیطنیسم ، مِرلین مَنسون را کشیش افتخاری کلیسای شیطان معرفی کرد.
موسیقی تند، فریاد، خشونت نمایشی و گاهی واقعی (چنانکه سید ویشِس ، خواننده گروه سِکسپیستولز از گروههای موفق پانک، همسر خود را کشت و شب بعد دست به خودکشی زد) در کنار رفتار ناهنجار جنسی و استفاده از مواد مخدر و روانگردان و به بازی گرفتن شعارها و آرمانهای تحولآفرین، تمام نیروی فکری و جسمی جوانان را به تباهی کشید و قدرت ایستادگی و اعتراض مؤثر و تفکر تحولساز را از آنها گرفت. شیطانیتر از همه اینکه نیروی سرمایهداری و قدرتهای سلطهگر نهتنها برای این ویرانگری هزینهای پرداخت نکردند، بلکه از آن برای خود، منابع ثروتآفرین ساختند. فروش فیلمها، درآمدهای حاصل از برنامههای رسانهای، تولید پوشاک و لوازم آرایشی و زینتی که با نمادها و الیمانهای گروههای معروف تولید میشد، سرمایهدارهای پشت صحنه را از ستارههای روی صحنه ثروتمندتر کرد.
به این ترتیب نیرویی را که میتوانست به تغییر تمدن و سبک زندگی ظالمانه روزگار ما و تحول تاریخ منجر شود، در جهت تثبیت سلطه و حفظ وضع موجود بهکار گرفتهاند و بهطور تحسینانگیز و طنزآمیزی از جوانان ناراضی و سرکش، انسان هایی محافظهکار درست کردهاند!
همانگونه که خواندید، سبک های راک و متال و رَپ، تنها نوعی از موسیقی بوده و ربطی به محتوای درونی آن ها ندارد، اگرچه در مواردی مورد استفاده گروه های شیطان گرایی قرار گرفته اند. چنانکه در موارد متعدد، همین سبک ها در انتقال مفاهیم دینی و معنوی مورد استفاده قرار گرفته است. بنابراین این که بیاییم و به صورت مطلق بگوئیم که گروه های مروج این سبک ها، تماما شیطان پرست هستند، کمک شایانی به بزرگ نمایی جریان شیطان گرایی نموده ایم.
3. مصادره نمادها به نفع جریان شیطان گرایی
یکی از شیوه های ترویج ایدئولوژی های شیطان گرایانه، استفاده از روش نمادپردازی و ترویج آن در حوزه فرهنگ عمومی است. منتهی بررسی غیرعلمی این روش تبلیغی، منجر به شکل گیری توصیفات غلطی در این محور گردید؛ که ما از آن تعبیر به مصادره نماد به نفع جریان شیطان گرایی می کنیم. قبل از توضیح بیشتر این مطلب، بایستی اشاره کنیم که نمادهای مشهوری که عمدتا در جنبش های شیطان گرایی مورد استفاده قرار می گیرد، عبارتند از: بُز بافومِت، عدد666، ستاره پنج پَر وارونه به همراه یک سر بُز در درون آن، صلیب وارونه و دست شاخدار.
نمونه ای از این مصادره ها، مرتبط کردن برخی از نمادهای بی ارتباط با این حوزه، به مساله شیطان گرایی بود. مثلا نماد فَروَهَر (از نمادهای آئین زرتشتی)، نمادهای آئین های ساحرانه (ماند ستاره پنج پَر در حالت عادی) ویا نمادهای انجمن های فراماسونری (مانند چشم جهان بین)، به عنوان نماد فرقه های شیطان پرستی بیان شد.
سردمداران جریان شیطانگرایی بهمنظور بزرگنمایی گسترة نفوذ خود، اقدام به ترویج معانی موازیِ شیطانی از برخی نمادهای مشهور جهانی نموده و این نمادها را به نفع جریان شیطانگرایی مصادره میکردند و متاسفانه برخی محافل رسانه ای نیز به ترویج این معانی موازی کمک نمودند و بعضا نمادهایی را نیز که شباهت مختصری با برخی از نمادهای این گروه ها داشت به این بیست افزودند. برای مثال نماد مشهور صلح جهانی به عنوان صلیب وارونه معرفی شد. همچنین نماد نازیسم و نماد سواستیکا یا چرخ خورشید، به عنوان صلیب شکسته مطرح شد. همچنین دو نماد بوزقورد ونشان ابراز علاقه با دست ، به علت شباهت با نماد دست شاخدار به عنوان نماد شیطان پرستی معرفی شد.
از آن جا که اولین مرحله از انتقال یک ایدئولوژی بوسیله یک نماد، صرف ترویج آن نماد در جامعه هدف است، این توصیفات غلط، علاوه بر بزرگنمایی حوزه اثرگذاری این گروه ها، کمک شایانی نیز به انتقال ایدئولوژی های شیطانی از این طریق نمود.
4. عدم توجه به بستر شکل گیری این جریان از منظر دین شناختی
نگرش غالب فرقههای شیطانگرایی موجود در غرب به مقوله شیطان، ریشه در آموزههای تحریفشدة یهودی- مسیحی به شیطان دارد که با نگاه اسلامی به شیطان تفاوتهای فاحشی دارد.
در نگرش اسلامي، شيطان یک جن است (کهف: 50) كه در اثر عبادت به جمع فرشتگان راه يافت و به سبب عصيان در برابر دستور الهی از مقام خويش تنزل پيدا کرد و با فريب آدم علیه السلام و همسرش درمورد ميوه درخت ممنوعه، باعث هبوط آن دو از بهشت الهی شد (بقره: 34-38)؛ ولي در نگاه يهودي-مسيحي، شيطان فرشتهای است که در داستان آدم علیه السلام و حوا نقش منجي را براي نوع بشر بازي میکند و با راهنمايي آن دو به سمت ميوه درخت علم و معرفت! آنها را از باطن امور آگاه و از يوغ بندگي استثمارگونه خداوند رها میکند. به روایت تورات، شیطان به شکل مار وارد بهشت شد تا آدم و همسرش را فریب دهد.
در اولین کتاب از پنج کتاب تورات که به سِفر پیدایش شهرت دارد، اینگونه میخوانیم:
و مار از همه حیوانات صحرا که یَهُوَه خدا ساخته بود،هشیارتر بود. او به زن گفت: آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟. زن به مار گفت: از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفت که از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید. مار به زن گفت: هرآینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز میشود و مانند خدا عارف به نیک و بد خواهید بود (پیدایش 3: 2-13).
نکته قابل تأمل، در ادامه این روایتگری تورات نهفته است؛ آنجا که خداوند پس از آگاهی از سرپیچی آدم و همسرش، کلام شیطان را تأیید کرده، رو به ملائکه خود میگوید:
همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف به نیک و بد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته و بخورد و تا به ابد زنده ماند. (پیدایش 3)
اینگونه داستانپردازیهای تحریف شده عهد عتیق (کتاب مقدس یهودیان) که شیطان را راهنمای آدم به سوی درخت دانش معرفی میکرد، بعدها با تدوین کتاب مقدس مسیحیان و جا دادن عهد عتیق در آن، شیطان را به نوعی مظهر دانش و خرد جلوه داد. اگرچه داستان مار و درخت آگاهی، ساختگی بود و در اسطورههای مصری ریشه داشت، اصل این سخن درست بود که شیاطین، علوم جادویی را به بشر آموختند و از ترکیب قوانین جادویی درباره ی طبیعت با پارهای از تعالیم انبیا، علومی شکل گرفت که نماد مار در بعضی از این علوم، مطالب زیادی را روشن میکند.
همین سنگ بنای منحرف، در قرون وسطا افسانههای پوچی درباره تعلیم شیاطین به انسان را شکل داد. روایتهایی همچون: نخستین شیطان بَعل (نام خدای خورشید در بابِل) کارشناس حقوق است و تفریحش شمشیربازی است. فوراس یا فورکاس شیطانی از سرپرستان ارشد جهنم است، که گیاهان دارویی و خواص سنگها را میشناسد و میتواند انسان را نامرئی کند و قادر است علوم معانی و بیان و منطق و ریاضی را به او بیاموزد. بوئِر هم یکی دیگر از سرپرستان جهنم در منطق و طب استاد است و پنجاه خانواده از شیاطین در اختیار او هستند (گلسرخی، 1377، ص 353).
تفاوت ديگر دو نگرش اسلامی و يهودي- مسيحي، در حوزه اختیارات و قدرت شیطان است. در آموزههای تحریفشده کتاب مقدس، شيطان موجودي است بسيار قدرتمند كه در برخی موارد قدرت او باقدرت خداوند رقابت میکند و بهنحوي باعث تسلط شيطان بر انسان میشود؛ ولي در آموزههای اسلامي، شيطان دارای كيدي ضعيف است و فقط قدرت وسوسهگری نسبت به انسان دارد.
با توجه به تفاوت نگاه اسلامی و یهودی – مسیحی به شیطان، فرقههایی همچون يزيديه (كه بيشتر با عنوان شیطانپرستان عراق شناخته میشوند) از دايره شیطان پرستی به معنای غربی آن خارج میشود؛ چراكه شيطان مورد پرستش آنها تا حدودي به شيطان از دیدگاه اسلامي شباهت دارد و در بسياري از مباني فكري، با گروههای شیطانپرستی غربی اختلاف نظر دارند.
5. خلط مبحث فراماسونری و کابالا با شیطان پرستی
یکی از اشتباهات دیگر در زمینه توصیف جریان شیطان گرایی، خلط این بحث با دو کلید واژه دیگر با عناوین فراماسونری و کابالا بود. اگرپه ارتباطاتی در این زمینه وجود دارد، منتهی این که فراماسونری و یا کابالا را به عنوان دو فرقه شیطان پرستی معرفی کنیم، به بزرگنمایی مساله شیطان گرایی کمک کرده ایم.
اختصار این مقاله اجازه تشریح دقیق دو جریان فراماسونری و کابالا را به ما نمی دهد ولی به طور خلاصه می توان گفت که آموزه های کابالیستی، محتوای لازم برای شکل گیری فرق شیطانی را در دوره های بعدی تاریخی فراهم کرد؛ خصوصا بخشی از آموزه های انحرافی کابالا که به تقدس بخشی به شیطان و شر موجود در عالم می پرداخت. انجمن های فراماسونری نیز، به علت ارتباطاتی که میان آنان و یهودیان کابالیست وجود داشت، زیرساخت لازم برای عملیاتی شدن این اندیشه ها را در بین نخبگان جوامع فراهم کرد.
5. ارائه تقسیم بندی های بی اساس درباره انواع فرقه های شیطان پرستی
در دوران معاصرِ شیطانگرایی، فرقههای فراوانی با ظواهر و عناوین شیطانی در آمریکا و برخی کشورهای غربی اعلام موجودیت نمودهاند که از مشهورترین آنها در ایالاتمتحده آمریکا دو فرقه با نامهای سِیطِنیسم و سِتیانس است.
البته در بسیاری از مقالات به زبان فارسی، فرقههای شیطانگرایی امروزي را در يك تقسیمبندی به سه گروه تقسيم میکنند كه عبارت است از: شیطانپرستی فلسفي، شیطانپرستی ديني و شیطانپرستی گوتيك . اين تقسیمبندی به اعتبار نگاههای مختلفي است كه به فرقه سیطنیسم شده است و بدين معنا نيست كه امروزه سه گروه شیطانپرست وجود دارند؛ بلکه بدین معناست كه با نگاه به مباني فلسفي، نام این فرقه را شیطانپرستی فلسفي نهاده است، و با نگاه به آداب و مناسك مذهبي این فرقه، عنوان شیطانپرستی ديني یافته، و با نگاه به آثار و رویکردهای اجتماعي- اخلاقي آن، عنوان شیطانپرستی گوتيك را براي آن برگزیدهاند. تقسیمبندی مذكور داراي ایرادهایی است كه نقد و بررسي آن از حوصله اين مقاله خارج است.
نکته2: مقابله های افراطی و تفریطی با شیطان گرایی در کشور
در مجموع میتوان گفت در راستای مقابله با این آسیب، دو دیدگاه در میان پژوهشگران و مراکز رسانهای و اجرایی کشور شکل گرفت.
نخستین دیدگاه که بیشتر در میان برخی پژوهشگران مبتدی و اصحاب رسانه مشاهده میشد، نوعی نگاه افراطی به این جریان بود. در این نگاه با ایجاد حساسیت در میان عموم مخاطبان و با توجیه روشنگری پیشگیرانه، با بیان برخی آموزهها و آیینهای شیطان گرایانه به بزرگنمایی بیش از حدّ فرقههای شیطانپرستی پرداخته شد.
برای مثال میتوان به ساخت برنامهای مستند با عنوان شوک در سال 1387 با موضوع بررسی شیطانپرستی اشاره کرد. پخش این مستند که بدون تحقیقات و پشتوانههای صحیح علمی صورت گرفته بود، یکی از اقدامات شتابزده و بدون استراتژی رسانه ملی به عنوان بزرگترین تریبون ملی کشور، در دامن زدن به مطرحشدن این جریان و فرقههای وابسته به آن در میان عموم جامعه بود. از آن پس نیز شاهد رشد وسیع اخبار مرتبط با فرقههای شیطانپرستی در رسانههای مختلف اعم از روزنامهها و خبرگزاریهای مختلف بودیم. علاوه بر این جوسازی کاذب رسانهای شاهد برخوردهای امنیتی و انتظامی برخی نهادهای امنیتی کشور، همچون نیروی انتظامی، در این راستا بودیم.
شکلگیری این فضای کاذب در جامعه و جذابیت بحث دربارة عقاید و آیینهای این فرقهها باعث شد که شاهد برگزاری کارگاهها و سمینارهای مختلف و بیش از اندازه دربارة مقابله با فعالیت شیطانپرستی در کشور باشیم. این نیاز کاذب در میان جامعه، باعث ورود برخی پژوهشگرنماها در این حوزه شد که فضای پژوهشی مقابله با این جریان خطرناک و آسیب زا را در کشور مغشوش کردند، و همان طور که بیان شد، با توصیفات غلط خود به بزرگنمایی این جریان کمک شایانی نمودند.
نگاه دوم که بیشتر در میان مسئولان اجرایی و فرهنگی کشور مشاهده میشد، نوعی نگاه تفریط گونه بود. در این نگرش بدون در نظر گرفتن بُعد جریانی شیطانگرایی، فقط به جنبههای سطحی آموزههای برخی فرقهها اشاره میشد و این جریان را موجی زودگذر در میان جوانان میدیدند که پس از مدتی فروکش کرده، از بین میرود.
با کمال تأسف باید گفت که هر دو دیدگاه یادشده، هر یک به نوعی به ترویج این جریان کمک شایانی کردند. دیدگاه اول با بزرگنمایی بیش از حد این جریان در رسانهها و ارائه تفکرات و آموزههای آن، بدون تحلیل صحیح در میان طبقات مختلف مردم، ناخواسته به ترویج این جریان کمک کرد. علاوه بر آن با توصیفهای غلط از عقاید و ظواهر فرقههای شیطانپرستی باعث شکلگیری تصوری غلط از فعالیت این جریان در جامعه شد. مهمترین آسیبی که این تصور غلط به جامعه وارد میکند ایجاد تصور مصونیتی کاذب در میان خانوادهها و نهادهای متولی امور تربیتی در جامعه است؛ بنابراین اقدامات صحیح تربیتی برای مقابله با این جریان ضدفرهنگی صورت نمیگیرد.
در نگاه دوم به علت آنکه ابعاد مختلف جریان شیطانگرایی در نظر گرفته نمیشد، و آن را موجی زودگذر در میان جوانان ارزیابی کردند، راهبرد صحیحی برای مقابله تنظیم ننمودند. نتیجه این نگرش آن است که پس از مدتی حساسیتهای اجتماعی نسبت به نفوذ این جریان در جامعه کاهش مییابد. همچنین از آنجا که مشخصه محوری در جریانات و فرقههای شیطان گرایانه، آموزة ضد دین بودن آنان است، این فرقهها خصوصاً در کشورهایی که نظام دینی بر آنها حاکم است، از نوع فرقههای زیرزمینی محسوب میشوند و عدم توجه مسئولان و نهادهای مربوط به مقابله راهبردی با این مقوله، بستر مناسبی برای ترویج بیدردسر آن فراهم میکند.
نکته3: عدم توجه به کارکردهای جریان شیطان گرایی برای نظام سلطه و دستگاه های استکباری
استکبار جهانی در پی گسترش نظام سلطه در سراسر جهان بوده است و امروزه این هدف خود را در قالب شعارهایی همچون نظم نوین جهانی و جهانیسازی در دنیا مطرح میکند. سلطهطلبان برای رسیدن به این هدف در طول دهههای اخیر، بهویژه پس از جنگ جهانی دوم، برای نهادسازی پایههای این نظام تلاشهای فراوانی کردهاند. شکلگیری نهادهایی همچون سازمان ملل، تجارت جهانی، بهداشت جهانی، شورای امنیت و… که جز خدمترسانی به نظام سرمایهداری وظیفه دیگری برای خود نمیبینند، نمونههایی از این نهادسازیها به شمار میرود.
یکی از موضوعاتی که نظام سلطه نسبت به مدیریت و هماهنگسازی با ارزشهای خود از آن غافل شده بود، مقوله دین و معنویت است. نظام استکباری به خیال خام خود میپنداشت که با ترویج اندیشههای سکولاریسمی در چند سده اخیر توانسته دین را نه تنها از سیاست، بلکه از تمام عرصههای زندگی مردم دنیا جدا کند، غافل از اینکه موضوع دین و معنویت با فطرت انسانها گره خورده است. شاید بتوان آنها را تا مدتی از توجه به نیازهای فطریشان غافل نمود، ولی نمیتوان نابودشان کرد. موج گسترش انفجارگونه جنبشهای معنوی جدید در نیمقرن گذشته شاهدی بر همین مدعاست. اگرچه بسیاری از این جنبشها سرابی بیش نیستند، تقلّایی برای سیراب کردن نیاز فطری انسانها در آنان مشاهده میشود.
شواهد و قراین موجود، تحرکات نظام سلطه را در راستای مدیریت این موضوع، در چند دهة گذشته بهخوبی نشان میدهد. به تایید کارشناسان این حوزه شاید در چند سال آتی مقولهای با عنوان دین واحد جهانی بهطور علنی از طرف قدرتهای سلطهطلب جهانی مطرح شود. البته دین واحد جهانی فقط یک اساسنامه اخلاقی خواهد بود و نقش آموزههای اعتقادی در آن بسیار کمرنگ است. روشن است که فقط آن دسته از آموزههای اخلاقی در این اساسنامه گنجانده میشود که برای تحقق نظام سلطه مؤثر باشند؛ چرا که آنگونه که رسانههای وابسته به نظام سرمایهداری منتشر میکنند، آموزههای اعتقادی در سراسر تاریخ بشریت، موجب اختلاف و جنایات بشری بوده است و پرداختن به آن موجب بروز نفرت در میان انسانها و مانعی بر سر راه صلح جهانی (بخوانید نظم نوین جهانی) خواهد بود.
سلطهطلبان برای دستیابی به این اساسنامة معنویت جهانی، راهبردهای مختلفی را به کار بستهاند. یکی از مهم ترین آن ها، ترویج مساله گفتگوی ادیان، منتهی با رویکرد پلورالیسمی است. منتهی مانع بزرگ بر سر اجرای این راهبرد، شکوه و ریشهداری ادیان اصیل، می باشد. برای درهم شکستن صولت و به تباهی کشیدن اصالت ادیان بزرگ دو راه دنبال میشود: یکی اهانت به مقدسات هر دین، بهویژه اگر اهانتکننده از جمع پیروان همان دین باشد، دیگری توسعة موج نمادین و ایدئولوژیک شیطانپرستی افراطی است. شیطانپرستان به زشتترین صورت ممکن و آشکارا مقدسات مسیحیت را در غرب مورد اهانت قراردادند و اکنون برای کشیدن این موج به کشورهای اسلامی تلاشهایی صورت میگیرد. با ترویج و حمایت از این نوع اقدامات پس از مدتی هیمنة ادیان بزرگ و اصیل در میان پیروان و حتی رهبران آنها از بین میرود و آمادگی آنان برای پذیرش روند دموکراتیک بیانشده برای تثبیت دین جهانی افزایش مییابد.
منابع
1. قرآن کریم
2. كتاب مقدس، ويرايش دوم ترجمه قديم(1987)، انجمن كتاب مقدس ايران، نسخه الكترونيكي سازمان مردم نهاد اسلام و مسيحيت.
3. گیدنز، آنتونی (1376) جامعهشناسی. ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، چاپ سوم.
4. آزبورن، اوزی، جیمز دیو رونی (1381) شب را ورق بزن گزيده اشعار گروه بلک سبث. ترجمه کارن رشاد، تهران، نشر مس.
5. گلسرخی، ایرج (1377) تاریخ جادوگری. تهران، نشر علم، چاپ اول.
6. کولمن، جان (1370) کمیته 300 کانون توطئه جهانی. ترجمه یحیا شمس، تهران، نشر علم، چاپ چهارم.
7. مشكور، محمدجواد (1368) فرهنگ فرق اسلامی. تهران، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
8. مظاهری سیف، حمیدرضا (1391) به سوی یک دین جهانی، قم، صهبای یقین.
9. عرب، حسین (1393)، بی نقاب: نگاهی دقیق تر به جریان شیطان گرایی، قم، صهبای یقین.
10. مظاهری سیف، حمیدرضا، حمزه شریفی دوست (1391) نگاهی متفاوت به شیطان گرایی. قم، صهبای یقین.
11. Clarke، Peter B (2006) Encyclopedia of New ReligiousMovements. بی جا.
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...
شیطان پرستی
یکی از گرایشات امروز جوانان به عرفان های نوظهور خلاء های روانی آن هاست، شیطان پرستی در بین عرفان های نوظهور به دلیل تکیه بر نقطه هیجان و قدرت بیشتر مورد توجه جوانان مخصوصا پسران بوده، شاید والدین هیچ گاه به خیال خود راه ندهند که جوان ایشان به سمت پرستش شیطان تمایل پیدا کرده باشد، ولی متأسفانه این اتفاق نادر نیست و ما باید دورادور مراقب جوانان باشیم و از آن گذشته با میدان دادن به ایشان در کارهای مثبت سعی بر تخلیه انرژی درونی شان نموده و با این عمل راه ورود شیاطین را تا حدودی مسدود کنیم.
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)
فرم در حال بارگذاری ...