پیوند: http://www.behdashtemanavi.com/fa/index.php
شیطان پرستی کلید واژه ای بود که برای مدتی نقل محافل رسانه ای و محافل دانشجویی شده بود. اخبار متعدد در تلکس های خبری، کارگاه های آموزشی، مستند های تلویزیونی، مقالات و کتب متعدد، فضاهایی بود که برای مدتی با تیترهای مشابهی مانند نقد و بررسی شیطان پرستی پر شده بود. در میانه آن هیاهو فرصتی برای نقدِ این نقدها وجود نداشت و شاید کمتر محفلی به آن می پرداخت. شاید الان زمان مناسبی باشد که کمی به پشت سرِ خود نگاه کنیم و عملکردمان در مقابله با این آسیب را آسیب شناسی کرده تا در مبارزات بعدی قوی تر و موثرتر از پیش عمل کنیم.
نکته1: ارائه توصیف ناقص و غلط از جریان شیطان گرایی
برای مقابله با هر آسیبی بایستی 4 مرحله طی شود: توصیف صحیح و دقیق آسیب، تحلیل، ارائه راهبرد، اقدامات مقابله ای.
بدینصورت که ابتدا مراکز پژوهشی معتبر اقدام به انجام پژوهشهای توصیفی کامل دربارة این جریان کرده، زمینه را برای تحلیل صحیح و پیشبینی گامهای بعدی ترویج این جریان فراهم نمایند. بایستی دقت داشت که نتایج حاصله در این مرحله نبایستی در فضای افکار عمومی منتشر شود و تنها در محافل علمی و برای مخاطب پژوهشی قابل طرح و بحث می باشد. در گام بعد با توجه به اطلاعات و تحلیل های صورت گرفته، راهبرد متناسب برای مقابله با این جریان تدوین شود، و سرانجام اقدامات اجرایی مناسب در حوزههای مختلف تربیتی، اجتماعی، امنیتی و رسانهای صورت پذیرد.
اما متاسفانه در ماجرای برخورد با جریان شیطان گرایی در اولین گام دچار اشکالاتی شدیم؛ و توصیفی ناقص و غلط توسط برخی پژوهشگرنمایان در فضای عمومی جامعه منتشر گردید. بد نیست نمونه هایی از این توصیفات غلط را در این جا شرح دهیم:
1. معرفی جریانات کم ارتباط، و بعضا بی ارتباط، با فرقه های شیطانی به عنوان شیطان پرستان
نمونه ای از این توصیف ناقص و اشتباه را می توان در معرفی خرده فرهنگ گوتیک و رشته هنر بدن به عنوان شیطان-پرستی مشاهده نمود. بسیاری از تصاویری که در سخنرانی ها تحت عنوان تیپ ظاهری شیطان پرستان نمایش داده می شود، در واقع متعلق به دو گروه مذکور است. گرچه برخی از این تیپ های ظاهری در میان شیطان پرستان نیز وجود دارد، منتهی این که شیطان پرستان را با دو گروه مذکور اشتباه کنیم، به بزرگنمایی این فرقه های کوچک کمک شایانی نموده ایم.
گوتیک: بسیاری تشکیل این خرده فرهنگ را اوایل دهه ۱۹۸۰ در بریتانیا میدانند و آن را یکی از شاخههای سبک پُست-پانک به شمار می آورند. خرده فرهنگ گوتیک در دورههای طولانی نسبت به خرده فرهنگهای دیگر عمر طولانی تری داشته و تا امروز دوام یافته است. تصاویر این سبک نشان می دهد که خرده فرهنگ گوتیک امروزی تحت تاثیر ادبیات گوتیک در قرن ۱۹ و فیلمهای ترسناک و وحشت آور بوده است. گوتیک ها در فستیوال های منطقه ای که برپا می کنند از نوع خاصی از پوشش استفاده میکنند که به مُد گوتیک مشهور است. تاریکی، ناخوشایندی و بعضی اوقات بدن نمایی از ویژگی های این سبک است. سبک گوتیک شامل رنگ کردن مو به رنگ سیاه و بعضا رنگ های تند دیگر، موجدار کردن مو، لب های سیاه و لباس های سیاه است.
هنر بدن: این عنوان به مجموعه هنرهایی اطلاق می شود که به نوعی با بدن انسان سر و کار دارد. زیرشاخه های متعددی در آن وجود دارد، از جمله نقاشی روی بدن ، سوراخ کاری بدن ، خالکوبی کردن ، کاشت زیر پوستی و… را شامل می شود. بسیاری از این افراد که می بینید بدن خودرا در نقاط متعددی سوراخ کرده و جواهر آلاتی را به آن آویزان می کنند و یا قسمتی از بدن خود را خراشکاری کرده اند، اصلا شیطان پرست نیستند.
2. معرفی سبک های موسیقی راک، متال و رپ به عنوان گروه های شیطان پرستی
جرقه های اولیه شکل گیری سبک های موسیقی راک و متال به دهه 60 میلادی برمی گردد. فضای اعتراضی موجود در آن زمان که عمدتا در کشورهای اروپایی و آمریکا متمرکز بود، حاصل جنایات بی سابقه دوران جنگ جهانی اول و دوم بود. در خلال این دو جنگ که تنها در حدود 10 سال به طول انجامید، نزدیک به 90 میلیون انسان کشته شدند، که با احتساب جمعیت بی خانمان ها و مجروحین با رقم سرسام آوری مواجه می شوید. این شوک بی سابقه، به طور ویژه، ذهن جوانان کشورهای جنگ افروز را به خود متوجه کرد و جنبش های کوچک و بزرگی علیه نظام لیبرال دموکراسی شکل گرفت.
از آن جا که موسیقی در کشورهای غربی بُعد رسانه ای قوی دارد، برخی از این گروه ها برای ابلاغ اعتراضات خود به استفاده از موسیقی روی آوردند. منتهی سبک های موجود در آن زمان ساختار مناسب برای انتقال پیام اعتراض گونه این گروه ها نداشت. بنابراین برخی از هنرمندان جوان اقدام به ابداع سبک های متناسب محتوای جنجالی نمودند. این جا بود که در ابتدا سبکی با عنوان راک اَند رول به وجود آمد. این سبک حاصل تلفیق موسیقی پاپ و بِلوز بود. پس از مدتی با پیدایش انواع مشابه، این سبک تبدیل به یک سبک اصلی گردید که خود زیر شاخه های متعددی را در برمی گرفت و به آن سبک راک گفته شد. مدتی بعد، از دلِ زیرشاخه ای از سبک راک به نام هارد راک، سبک دیگری با عنوان هِوی متال به وجود آمد. این سبک نیز بعد از مدتی به سبک اصلی با عنوان متال تبدیل شد.
اولین گروههای سبک راک و مِتال فِرانکزاپا ، کیْنکْس و بِلَک سِبِث بودند و از نیمه دوم 1960 کار خود را آغاز کردند. پس از آن، در هر گوشه گروهی کوچک و پنج، شش نفره سر بلند کرد و موجی تازه در دنیای موسیقی فراگیر شد. در سالهای اول تقریباً تمام اشعار و ترانههای متال دارای خمیرمایه اعتراضآمیز بر ضد جنگ، عشرتطلبی و سلطه سیاسی- اجتماعی بود. ترانهها برای مبارزه با مدرنیته مصنوعی و سلطة تجاری، و بیان رنجهای جوامع در جهان سوم سروده میشد. بخشی از اشعار هم مربوط به مسائل معنوی و نکاتی برای بیدار کردن ضمیر انسانها بود (آزبورن،1381 ، ص 19).
پس از مدتی کانون های قدرت که از گسترش این جنبش ها احساس خطر جدی کردند، اقدام به مدیریت و کنترل این جنبش ها نمودند. نمونه ای از این اقدامات برچسب زنی به این گروه ها با عنوان گروه های شیطان پرستی بود. البته ظرفیتهای موسیقی متال برای رفتن به سمت شیطانگرایی را نباید ندیده گرفت؛ از جمله اعتراض به نهادهای اجتماعی و برهم زدن نظم، ابراز خشونت و کلمات رکیک در ترانهها و از همه مهمتر اهانت به مقدسات که شاید به دلیل حمایت کلیسا از حکومتها بود.
برای نمونه، گروه بِلَک سِبِث بهعنوان یک گروه موفق و آوانگارد، برچسب شیطانی خورد؛ فقط به این دلیل که با توطئهای حسابشده افرادی با لباسهای سیاه شیطانپرستی و نمادهایی مثل صلیب برعکس یا ستاره پنجپر در اجراهای آنها حاضر میشدند و این صحنه در تصاویری که از برنامههای این گروه میگرفتند، برجسته شده و در رسانهها و مطبوعات بازتاب گسترده یافت. در پی این تبلیغات دروغین مبنی بر شیطانی جلوه دادن گروه بِلَک سِبِث و بعدها سایر گروههای متال، خواننده این گروه مایکِل آزبورن معروف به اُزی در مصاحبهای در سال 1976 اعلام کرد:
ما یک گروه موسیقی هِویمِتال هستیم و من و بچهها هرگز به دنبال تفکرات شیطانی نرفتهایم. من فردی مذهبی نیستم اما به آفرینندهام ایمان دارم. بلک سبث هرگز گروهی شیطانپرست نبوده است و من از دیدن بعضی از طرفدارانمان که با لباسهای سیاه و صورتهای رنگشده و شمعی در دست در سالن کنسرت حضور پیدا میکنند واقعاً میترسم… ما واقعاً آن گونه که آنها میخواهند نیستیم بلکه فقط معترضیم. (آزبورن،1381، ص 21).
در اواخر دهه هفتاد این تبلیغات مؤثر واقع شد و گروههای دیگر که دیدند بازار شیطانپرستی داغ است و راه رسیدن به شهرت و ثروت از آن میگذرد، داوطلبانه شیطانپرستی را برگزیدند. در آغاز، پذیرش هویت شیطانی از سوی این گروهها، به استفاده از نمادها، سبک، ادبیات و فضای شیطانی محدود میشد، که برای نمونه میتوان به گروههای مِتالیکا ، مِنووار و رولینگ اِستون و حتی خود گروه بلَکسِبِث اشاره کرد که به سبکهای اسپیدمِتال ، تِرَشمتال و پاوِرمِتال روی آوردند. پس از آن بهتدریج گروهها و افرادی پیدا شدند که آشکارا از شیطانپرستی و حتی حلول شیطان در خودشان سخن گفتند. این شیوه به پیدایش سبکهای بِلَک مِتال ، دِث مِتال و مِتال صنعتی کشیده شد و گروههایی مثل گروه مِرلین مَنسون ، دیساید و اِمپِرور به وجود آمدند و آنتوان لاوی موسس فرقه سیطنیسم ، مِرلین مَنسون را کشیش افتخاری کلیسای شیطان معرفی کرد.
موسیقی تند، فریاد، خشونت نمایشی و گاهی واقعی (چنانکه سید ویشِس ، خواننده گروه سِکسپیستولز از گروههای موفق پانک، همسر خود را کشت و شب بعد دست به خودکشی زد) در کنار رفتار ناهنجار جنسی و استفاده از مواد مخدر و روانگردان و به بازی گرفتن شعارها و آرمانهای تحولآفرین، تمام نیروی فکری و جسمی جوانان را به تباهی کشید و قدرت ایستادگی و اعتراض مؤثر و تفکر تحولساز را از آنها گرفت. شیطانیتر از همه اینکه نیروی سرمایهداری و قدرتهای سلطهگر نهتنها برای این ویرانگری هزینهای پرداخت نکردند، بلکه از آن برای خود، منابع ثروتآفرین ساختند. فروش فیلمها، درآمدهای حاصل از برنامههای رسانهای، تولید پوشاک و لوازم آرایشی و زینتی که با نمادها و الیمانهای گروههای معروف تولید میشد، سرمایهدارهای پشت صحنه را از ستارههای روی صحنه ثروتمندتر کرد.
به این ترتیب نیرویی را که میتوانست به تغییر تمدن و سبک زندگی ظالمانه روزگار ما و تحول تاریخ منجر شود، در جهت تثبیت سلطه و حفظ وضع موجود بهکار گرفتهاند و بهطور تحسینانگیز و طنزآمیزی از جوانان ناراضی و سرکش، انسان هایی محافظهکار درست کردهاند!
همانگونه که خواندید، سبک های راک و متال و رَپ، تنها نوعی از موسیقی بوده و ربطی به محتوای درونی آن ها ندارد، اگرچه در مواردی مورد استفاده گروه های شیطان گرایی قرار گرفته اند. چنانکه در موارد متعدد، همین سبک ها در انتقال مفاهیم دینی و معنوی مورد استفاده قرار گرفته است. بنابراین این که بیاییم و به صورت مطلق بگوئیم که گروه های مروج این سبک ها، تماما شیطان پرست هستند، کمک شایانی به بزرگ نمایی جریان شیطان گرایی نموده ایم.
3. مصادره نمادها به نفع جریان شیطان گرایی
یکی از شیوه های ترویج ایدئولوژی های شیطان گرایانه، استفاده از روش نمادپردازی و ترویج آن در حوزه فرهنگ عمومی است. منتهی بررسی غیرعلمی این روش تبلیغی، منجر به شکل گیری توصیفات غلطی در این محور گردید؛ که ما از آن تعبیر به مصادره نماد به نفع جریان شیطان گرایی می کنیم. قبل از توضیح بیشتر این مطلب، بایستی اشاره کنیم که نمادهای مشهوری که عمدتا در جنبش های شیطان گرایی مورد استفاده قرار می گیرد، عبارتند از: بُز بافومِت، عدد666، ستاره پنج پَر وارونه به همراه یک سر بُز در درون آن، صلیب وارونه و دست شاخدار.
نمونه ای از این مصادره ها، مرتبط کردن برخی از نمادهای بی ارتباط با این حوزه، به مساله شیطان گرایی بود. مثلا نماد فَروَهَر (از نمادهای آئین زرتشتی)، نمادهای آئین های ساحرانه (ماند ستاره پنج پَر در حالت عادی) ویا نمادهای انجمن های فراماسونری (مانند چشم جهان بین)، به عنوان نماد فرقه های شیطان پرستی بیان شد.
سردمداران جریان شیطانگرایی بهمنظور بزرگنمایی گسترة نفوذ خود، اقدام به ترویج معانی موازیِ شیطانی از برخی نمادهای مشهور جهانی نموده و این نمادها را به نفع جریان شیطانگرایی مصادره میکردند و متاسفانه برخی محافل رسانه ای نیز به ترویج این معانی موازی کمک نمودند و بعضا نمادهایی را نیز که شباهت مختصری با برخی از نمادهای این گروه ها داشت به این بیست افزودند. برای مثال نماد مشهور صلح جهانی به عنوان صلیب وارونه معرفی شد. همچنین نماد نازیسم و نماد سواستیکا یا چرخ خورشید، به عنوان صلیب شکسته مطرح شد. همچنین دو نماد بوزقورد ونشان ابراز علاقه با دست ، به علت شباهت با نماد دست شاخدار به عنوان نماد شیطان پرستی معرفی شد.
از آن جا که اولین مرحله از انتقال یک ایدئولوژی بوسیله یک نماد، صرف ترویج آن نماد در جامعه هدف است، این توصیفات غلط، علاوه بر بزرگنمایی حوزه اثرگذاری این گروه ها، کمک شایانی نیز به انتقال ایدئولوژی های شیطانی از این طریق نمود.
4. عدم توجه به بستر شکل گیری این جریان از منظر دین شناختی
نگرش غالب فرقههای شیطانگرایی موجود در غرب به مقوله شیطان، ریشه در آموزههای تحریفشدة یهودی- مسیحی به شیطان دارد که با نگاه اسلامی به شیطان تفاوتهای فاحشی دارد.
در نگرش اسلامي، شيطان یک جن است (کهف: 50) كه در اثر عبادت به جمع فرشتگان راه يافت و به سبب عصيان در برابر دستور الهی از مقام خويش تنزل پيدا کرد و با فريب آدم علیه السلام و همسرش درمورد ميوه درخت ممنوعه، باعث هبوط آن دو از بهشت الهی شد (بقره: 34-38)؛ ولي در نگاه يهودي-مسيحي، شيطان فرشتهای است که در داستان آدم علیه السلام و حوا نقش منجي را براي نوع بشر بازي میکند و با راهنمايي آن دو به سمت ميوه درخت علم و معرفت! آنها را از باطن امور آگاه و از يوغ بندگي استثمارگونه خداوند رها میکند. به روایت تورات، شیطان به شکل مار وارد بهشت شد تا آدم و همسرش را فریب دهد.
در اولین کتاب از پنج کتاب تورات که به سِفر پیدایش شهرت دارد، اینگونه میخوانیم:
و مار از همه حیوانات صحرا که یَهُوَه خدا ساخته بود،هشیارتر بود. او به زن گفت: آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟. زن به مار گفت: از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفت که از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید. مار به زن گفت: هرآینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز میشود و مانند خدا عارف به نیک و بد خواهید بود (پیدایش 3: 2-13).
نکته قابل تأمل، در ادامه این روایتگری تورات نهفته است؛ آنجا که خداوند پس از آگاهی از سرپیچی آدم و همسرش، کلام شیطان را تأیید کرده، رو به ملائکه خود میگوید:
همانا انسان مثل یکی از ما شده است که عارف به نیک و بد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته و بخورد و تا به ابد زنده ماند. (پیدایش 3)
اینگونه داستانپردازیهای تحریف شده عهد عتیق (کتاب مقدس یهودیان) که شیطان را راهنمای آدم به سوی درخت دانش معرفی میکرد، بعدها با تدوین کتاب مقدس مسیحیان و جا دادن عهد عتیق در آن، شیطان را به نوعی مظهر دانش و خرد جلوه داد. اگرچه داستان مار و درخت آگاهی، ساختگی بود و در اسطورههای مصری ریشه داشت، اصل این سخن درست بود که شیاطین، علوم جادویی را به بشر آموختند و از ترکیب قوانین جادویی درباره ی طبیعت با پارهای از تعالیم انبیا، علومی شکل گرفت که نماد مار در بعضی از این علوم، مطالب زیادی را روشن میکند.
همین سنگ بنای منحرف، در قرون وسطا افسانههای پوچی درباره تعلیم شیاطین به انسان را شکل داد. روایتهایی همچون: نخستین شیطان بَعل (نام خدای خورشید در بابِل) کارشناس حقوق است و تفریحش شمشیربازی است. فوراس یا فورکاس شیطانی از سرپرستان ارشد جهنم است، که گیاهان دارویی و خواص سنگها را میشناسد و میتواند انسان را نامرئی کند و قادر است علوم معانی و بیان و منطق و ریاضی را به او بیاموزد. بوئِر هم یکی دیگر از سرپرستان جهنم در منطق و طب استاد است و پنجاه خانواده از شیاطین در اختیار او هستند (گلسرخی، 1377، ص 353).
تفاوت ديگر دو نگرش اسلامی و يهودي- مسيحي، در حوزه اختیارات و قدرت شیطان است. در آموزههای تحریفشده کتاب مقدس، شيطان موجودي است بسيار قدرتمند كه در برخی موارد قدرت او باقدرت خداوند رقابت میکند و بهنحوي باعث تسلط شيطان بر انسان میشود؛ ولي در آموزههای اسلامي، شيطان دارای كيدي ضعيف است و فقط قدرت وسوسهگری نسبت به انسان دارد.
با توجه به تفاوت نگاه اسلامی و یهودی – مسیحی به شیطان، فرقههایی همچون يزيديه (كه بيشتر با عنوان شیطانپرستان عراق شناخته میشوند) از دايره شیطان پرستی به معنای غربی آن خارج میشود؛ چراكه شيطان مورد پرستش آنها تا حدودي به شيطان از دیدگاه اسلامي شباهت دارد و در بسياري از مباني فكري، با گروههای شیطانپرستی غربی اختلاف نظر دارند.
5. خلط مبحث فراماسونری و کابالا با شیطان پرستی
یکی از اشتباهات دیگر در زمینه توصیف جریان شیطان گرایی، خلط این بحث با دو کلید واژه دیگر با عناوین فراماسونری و کابالا بود. اگرپه ارتباطاتی در این زمینه وجود دارد، منتهی این که فراماسونری و یا کابالا را به عنوان دو فرقه شیطان پرستی معرفی کنیم، به بزرگنمایی مساله شیطان گرایی کمک کرده ایم.
اختصار این مقاله اجازه تشریح دقیق دو جریان فراماسونری و کابالا را به ما نمی دهد ولی به طور خلاصه می توان گفت که آموزه های کابالیستی، محتوای لازم برای شکل گیری فرق شیطانی را در دوره های بعدی تاریخی فراهم کرد؛ خصوصا بخشی از آموزه های انحرافی کابالا که به تقدس بخشی به شیطان و شر موجود در عالم می پرداخت. انجمن های فراماسونری نیز، به علت ارتباطاتی که میان آنان و یهودیان کابالیست وجود داشت، زیرساخت لازم برای عملیاتی شدن این اندیشه ها را در بین نخبگان جوامع فراهم کرد.
5. ارائه تقسیم بندی های بی اساس درباره انواع فرقه های شیطان پرستی
در دوران معاصرِ شیطانگرایی، فرقههای فراوانی با ظواهر و عناوین شیطانی در آمریکا و برخی کشورهای غربی اعلام موجودیت نمودهاند که از مشهورترین آنها در ایالاتمتحده آمریکا دو فرقه با نامهای سِیطِنیسم و سِتیانس است.
البته در بسیاری از مقالات به زبان فارسی، فرقههای شیطانگرایی امروزي را در يك تقسیمبندی به سه گروه تقسيم میکنند كه عبارت است از: شیطانپرستی فلسفي، شیطانپرستی ديني و شیطانپرستی گوتيك . اين تقسیمبندی به اعتبار نگاههای مختلفي است كه به فرقه سیطنیسم شده است و بدين معنا نيست كه امروزه سه گروه شیطانپرست وجود دارند؛ بلکه بدین معناست كه با نگاه به مباني فلسفي، نام این فرقه را شیطانپرستی فلسفي نهاده است، و با نگاه به آداب و مناسك مذهبي این فرقه، عنوان شیطانپرستی ديني یافته، و با نگاه به آثار و رویکردهای اجتماعي- اخلاقي آن، عنوان شیطانپرستی گوتيك را براي آن برگزیدهاند. تقسیمبندی مذكور داراي ایرادهایی است كه نقد و بررسي آن از حوصله اين مقاله خارج است.
نکته2: مقابله های افراطی و تفریطی با شیطان گرایی در کشور
در مجموع میتوان گفت در راستای مقابله با این آسیب، دو دیدگاه در میان پژوهشگران و مراکز رسانهای و اجرایی کشور شکل گرفت.
نخستین دیدگاه که بیشتر در میان برخی پژوهشگران مبتدی و اصحاب رسانه مشاهده میشد، نوعی نگاه افراطی به این جریان بود. در این نگاه با ایجاد حساسیت در میان عموم مخاطبان و با توجیه روشنگری پیشگیرانه، با بیان برخی آموزهها و آیینهای شیطان گرایانه به بزرگنمایی بیش از حدّ فرقههای شیطانپرستی پرداخته شد.
برای مثال میتوان به ساخت برنامهای مستند با عنوان شوک در سال 1387 با موضوع بررسی شیطانپرستی اشاره کرد. پخش این مستند که بدون تحقیقات و پشتوانههای صحیح علمی صورت گرفته بود، یکی از اقدامات شتابزده و بدون استراتژی رسانه ملی به عنوان بزرگترین تریبون ملی کشور، در دامن زدن به مطرحشدن این جریان و فرقههای وابسته به آن در میان عموم جامعه بود. از آن پس نیز شاهد رشد وسیع اخبار مرتبط با فرقههای شیطانپرستی در رسانههای مختلف اعم از روزنامهها و خبرگزاریهای مختلف بودیم. علاوه بر این جوسازی کاذب رسانهای شاهد برخوردهای امنیتی و انتظامی برخی نهادهای امنیتی کشور، همچون نیروی انتظامی، در این راستا بودیم.
شکلگیری این فضای کاذب در جامعه و جذابیت بحث دربارة عقاید و آیینهای این فرقهها باعث شد که شاهد برگزاری کارگاهها و سمینارهای مختلف و بیش از اندازه دربارة مقابله با فعالیت شیطانپرستی در کشور باشیم. این نیاز کاذب در میان جامعه، باعث ورود برخی پژوهشگرنماها در این حوزه شد که فضای پژوهشی مقابله با این جریان خطرناک و آسیب زا را در کشور مغشوش کردند، و همان طور که بیان شد، با توصیفات غلط خود به بزرگنمایی این جریان کمک شایانی نمودند.
نگاه دوم که بیشتر در میان مسئولان اجرایی و فرهنگی کشور مشاهده میشد، نوعی نگاه تفریط گونه بود. در این نگرش بدون در نظر گرفتن بُعد جریانی شیطانگرایی، فقط به جنبههای سطحی آموزههای برخی فرقهها اشاره میشد و این جریان را موجی زودگذر در میان جوانان میدیدند که پس از مدتی فروکش کرده، از بین میرود.
با کمال تأسف باید گفت که هر دو دیدگاه یادشده، هر یک به نوعی به ترویج این جریان کمک شایانی کردند. دیدگاه اول با بزرگنمایی بیش از حد این جریان در رسانهها و ارائه تفکرات و آموزههای آن، بدون تحلیل صحیح در میان طبقات مختلف مردم، ناخواسته به ترویج این جریان کمک کرد. علاوه بر آن با توصیفهای غلط از عقاید و ظواهر فرقههای شیطانپرستی باعث شکلگیری تصوری غلط از فعالیت این جریان در جامعه شد. مهمترین آسیبی که این تصور غلط به جامعه وارد میکند ایجاد تصور مصونیتی کاذب در میان خانوادهها و نهادهای متولی امور تربیتی در جامعه است؛ بنابراین اقدامات صحیح تربیتی برای مقابله با این جریان ضدفرهنگی صورت نمیگیرد.
در نگاه دوم به علت آنکه ابعاد مختلف جریان شیطانگرایی در نظر گرفته نمیشد، و آن را موجی زودگذر در میان جوانان ارزیابی کردند، راهبرد صحیحی برای مقابله تنظیم ننمودند. نتیجه این نگرش آن است که پس از مدتی حساسیتهای اجتماعی نسبت به نفوذ این جریان در جامعه کاهش مییابد. همچنین از آنجا که مشخصه محوری در جریانات و فرقههای شیطان گرایانه، آموزة ضد دین بودن آنان است، این فرقهها خصوصاً در کشورهایی که نظام دینی بر آنها حاکم است، از نوع فرقههای زیرزمینی محسوب میشوند و عدم توجه مسئولان و نهادهای مربوط به مقابله راهبردی با این مقوله، بستر مناسبی برای ترویج بیدردسر آن فراهم میکند.
نکته3: عدم توجه به کارکردهای جریان شیطان گرایی برای نظام سلطه و دستگاه های استکباری
استکبار جهانی در پی گسترش نظام سلطه در سراسر جهان بوده است و امروزه این هدف خود را در قالب شعارهایی همچون نظم نوین جهانی و جهانیسازی در دنیا مطرح میکند. سلطهطلبان برای رسیدن به این هدف در طول دهههای اخیر، بهویژه پس از جنگ جهانی دوم، برای نهادسازی پایههای این نظام تلاشهای فراوانی کردهاند. شکلگیری نهادهایی همچون سازمان ملل، تجارت جهانی، بهداشت جهانی، شورای امنیت و… که جز خدمترسانی به نظام سرمایهداری وظیفه دیگری برای خود نمیبینند، نمونههایی از این نهادسازیها به شمار میرود.
یکی از موضوعاتی که نظام سلطه نسبت به مدیریت و هماهنگسازی با ارزشهای خود از آن غافل شده بود، مقوله دین و معنویت است. نظام استکباری به خیال خام خود میپنداشت که با ترویج اندیشههای سکولاریسمی در چند سده اخیر توانسته دین را نه تنها از سیاست، بلکه از تمام عرصههای زندگی مردم دنیا جدا کند، غافل از اینکه موضوع دین و معنویت با فطرت انسانها گره خورده است. شاید بتوان آنها را تا مدتی از توجه به نیازهای فطریشان غافل نمود، ولی نمیتوان نابودشان کرد. موج گسترش انفجارگونه جنبشهای معنوی جدید در نیمقرن گذشته شاهدی بر همین مدعاست. اگرچه بسیاری از این جنبشها سرابی بیش نیستند، تقلّایی برای سیراب کردن نیاز فطری انسانها در آنان مشاهده میشود.
شواهد و قراین موجود، تحرکات نظام سلطه را در راستای مدیریت این موضوع، در چند دهة گذشته بهخوبی نشان میدهد. به تایید کارشناسان این حوزه شاید در چند سال آتی مقولهای با عنوان دین واحد جهانی بهطور علنی از طرف قدرتهای سلطهطلب جهانی مطرح شود. البته دین واحد جهانی فقط یک اساسنامه اخلاقی خواهد بود و نقش آموزههای اعتقادی در آن بسیار کمرنگ است. روشن است که فقط آن دسته از آموزههای اخلاقی در این اساسنامه گنجانده میشود که برای تحقق نظام سلطه مؤثر باشند؛ چرا که آنگونه که رسانههای وابسته به نظام سرمایهداری منتشر میکنند، آموزههای اعتقادی در سراسر تاریخ بشریت، موجب اختلاف و جنایات بشری بوده است و پرداختن به آن موجب بروز نفرت در میان انسانها و مانعی بر سر راه صلح جهانی (بخوانید نظم نوین جهانی) خواهد بود.
سلطهطلبان برای دستیابی به این اساسنامة معنویت جهانی، راهبردهای مختلفی را به کار بستهاند. یکی از مهم ترین آن ها، ترویج مساله گفتگوی ادیان، منتهی با رویکرد پلورالیسمی است. منتهی مانع بزرگ بر سر اجرای این راهبرد، شکوه و ریشهداری ادیان اصیل، می باشد. برای درهم شکستن صولت و به تباهی کشیدن اصالت ادیان بزرگ دو راه دنبال میشود: یکی اهانت به مقدسات هر دین، بهویژه اگر اهانتکننده از جمع پیروان همان دین باشد، دیگری توسعة موج نمادین و ایدئولوژیک شیطانپرستی افراطی است. شیطانپرستان به زشتترین صورت ممکن و آشکارا مقدسات مسیحیت را در غرب مورد اهانت قراردادند و اکنون برای کشیدن این موج به کشورهای اسلامی تلاشهایی صورت میگیرد. با ترویج و حمایت از این نوع اقدامات پس از مدتی هیمنة ادیان بزرگ و اصیل در میان پیروان و حتی رهبران آنها از بین میرود و آمادگی آنان برای پذیرش روند دموکراتیک بیانشده برای تثبیت دین جهانی افزایش مییابد.
منابع
1. قرآن کریم
2. كتاب مقدس، ويرايش دوم ترجمه قديم(1987)، انجمن كتاب مقدس ايران، نسخه الكترونيكي سازمان مردم نهاد اسلام و مسيحيت.
3. گیدنز، آنتونی (1376) جامعهشناسی. ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، چاپ سوم.
4. آزبورن، اوزی، جیمز دیو رونی (1381) شب را ورق بزن گزيده اشعار گروه بلک سبث. ترجمه کارن رشاد، تهران، نشر مس.
5. گلسرخی، ایرج (1377) تاریخ جادوگری. تهران، نشر علم، چاپ اول.
6. کولمن، جان (1370) کمیته 300 کانون توطئه جهانی. ترجمه یحیا شمس، تهران، نشر علم، چاپ چهارم.
7. مشكور، محمدجواد (1368) فرهنگ فرق اسلامی. تهران، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
8. مظاهری سیف، حمیدرضا (1391) به سوی یک دین جهانی، قم، صهبای یقین.
9. عرب، حسین (1393)، بی نقاب: نگاهی دقیق تر به جریان شیطان گرایی، قم، صهبای یقین.
10. مظاهری سیف، حمیدرضا، حمزه شریفی دوست (1391) نگاهی متفاوت به شیطان گرایی. قم، صهبای یقین.
11. Clarke، Peter B (2006) Encyclopedia of New ReligiousMovements. بی جا.
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)